سرای عشق....

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ سرای عشق.... خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

خدای من....


این روزها بیشتر حواست به من باشد


میگویند بزرگترین شکست .از دست دادن ایمان است


حواست باشد که من شکست نخورم


من تو را همیشه به نام قاضی الحاجات میخوانم هر چند اگر همه التماسهایم را نادیده بگیری


تو را ارحم الراحمین میدانم حتی اگر بر من سخت بگیری

تو هنوز همان خدایی که من امیدم به توست

برایم امن یجیب بخوان تا آرام شود این مضطر دلم..........

[ دو شنبه 1 آذر 1395برچسب:محمد رضا بناءزاده ماهانی, ماهان, ماهانی,خدا,شکست,حاجات,قاضی,

] [ 13:43 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 

 

آقا مرا یک نصیحتی بفرمایید.
 
آقا فرمودند : شغلت چیست؟
 
گفت : نجار هستم.
 
آقا فرمودند :
 
یک در بساز بگذار جلوی قلبت و هیچ کس را جز خدا راه نده.

 

 

[ شنبه 2 شهريور 1392برچسب:اراکی,نجار,خدا,آیت الله,آیت الله اراکی,

] [ 18:35 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

چه زيباست خلقت خدا بي اذن او برگي از شاخه اي جدا نمي شود مگر اواذن به افتادن كند...... وزيباتر ازآن كه خدا به آدمي نشان مي دهد بر عظمت و شكوه مقام خود ننازد چون ز عرش به فرش رسيدن همچون خزان همان برگ است كه روزي سبز وزيبا بر روي شاخه اي مي رقصيد............

[ شنبه 2 شهريور 1392برچسب:درخت,اجازه,خدا,برگ,زیبایی,دوست,,

] [ 18:12 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

سخنان زیبا از آیت الله حسن زاده آملی


الهی! آن که را عشق نیست، ارزش چیست؟

فلسفه حرف می آورد و عرفان سکوت.
آن عقل را بال و پر می دهد و این عقل را بال و پر می کند.
آن نور است و این نار.
آن درسی بود و این در سینه.
از آن دلشاد شوی و از این دلدار.
از آن خداجو شوی و از این خداخو.
آن به خدا کشاند و این به خدا رساند.
آن راه است و این مقصد.
آن شجر است و این ثمر .
آن فخر است و این فقر .…
آن کجا و این کجا.
                        هزار و یک نکته، علامه حسن زاده آملی
 
آقای من! در نزد اولیاء الله مجرب است که إکثار ذکر شریف «یا حیّ و یا قیّوم یا من لا اله الّا انت» موجب حیات عقل است. وقتی با خدایت
 
خلوت کن که بدن استراحت کرده باشد و از خستگی بدر آمده باشد و در حال امتلاء و اشتها نباشد. در آن حال با کمال حضور و مراقیت و ادب
 
مع الله، خداوند سبحان را بدان ذکر شریف میخوانی. عدد ندارد؛ اختیار مدت با خود جنابعالی است، مثلا در حدود بیست دقیقه یا بیشتر و
 
بهتر اینکه (تعدادش) کمتر از یک اربعین نباشد؛ بیشترش چه بهتر.
 
 
نامه ها برنامه ها، ص 226

[ پنج شنبه 31 مرداد 1392برچسب:آقای حسن زاده آملی,فلسفه,عرفان,خدا,اخلاق,,

] [ 17:59 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

سرم را از شرم اين همه بي تو بودن و بيراهه‌هايي که رفتم پايين مي‌اندازم، برای رقم زدن یک سال من به دیروزم نگاه نکن که سراپا
شرمساری است، حالم را، قلبم را، اين کم شدن فاصله‌ها بين من و خودت را درياب.

 

[ سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:خدا,خدایا,توبه,شرم,عشق,عشق بازی,عاشق,عاشقی,

] [ 15:19 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

از بزرگی پرسیدند:زندگی خود را بر چه بنا کردی؟

گفت:بر چهار اصل.

اول:دانستم که رزق مرا دیگری نمیخورد ،پس آرام شدم.

دوم:دانستم که خدا مرا میبیند،پس حیا کردم.

سوم:دانستم که کار مرا دیگری انجام نمیدهد،پس تلاش کردم.

چهارم:دانستم که پایان کارم مرگ است،پس مهیا شدم.

[ جمعه 28 تير 1392برچسب:زندگی,خدا,مرگ,,

] [ 15:58 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]


 سپاس خداوندي را که اول همه آثار هستی اوست و قبل از او اولی نبوده و آخر است.

ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ

ن، سوگند به قلم و آنچه (با آن) مي‌نگارند!


 


 



گفتم کدام راه نزديک تر است و کدامين راه مرا به مقصد مي‌رساند ؟

گفت: مگر بين دل و صاحب دل فاصله‌اي هست؟

و آنگاه فهميدم، تو هستی در تار و پود لحظه لحظه‌های زندگی‌ام

مهربان یار، نیکو انیس و ماه بی مثال من، جفا کردم و وفا دیدم!

دیده به روی تو بسته‌ام و درهاي عفو را به رویم باز کردي!

از صبرت همين بس که مرا تحمل و از رحمتت نيز همين بس که به بنده حقير ناسپاست روزي عنايت کردي!

از مغفرتت همين بس که به من اجازه عذرخواهي و بازگشت را مي‌دهي و از کرامتت همين بس که بي توقع نيازم را اجابت مي‌کني!

از سميع بودنت همين بس که هميشه و هميشه گوش دل براي تسکين دردهايم هستي و از ستار بودنت همين بس که آبرويم را هميشه حفظ کردي!

اشک انابه، التهاب نگاهم را ببین و سلام صمیمی مرا دوباره بپذیر و نامه ضیافتت را از من دریغ مدار!


 


 



با تو مي‌گويم ....

که با من از كرم و عدل خود رفتار کن اما اگر به استحقاق من نيم نگاهي بياندازي فنا شده‌ام و نالايق و شايستگي جز آتش خشمت ندارم.

چه شب‌هایی گذشت و پاهای خسته من راه صبح را نیافت

آخر هميشه دير آمده‌ام، دير رسيده‌ام اما تو مهربان من هرگز مرا براي اين دير رسيدن‌ها مواخذه نکردي.

مي‌خواهم بيايم، مي‌خواهم حضور داشته باشم، می‌خواهم تمام وقت و بی‌وقتی‌ها را دست به سر کنم و کوله بار عاشقی ببندم!

اينبار ميخواهم به موقع بيايم و خودم را زودتر از همه برسانم.

چه قدر انتظار کشيدم، پياده به دنبال زمان دويدم براي به مقصد رسيدن

با طلوع رجب کارت دعوت‌ها پخش شد

آري !

رجب، نهری در بهشت از شير سفیدتر و از عسل شیرین‌تر

دلم مي‌لرزد

چه ساده نامم از ميان "اين الرجبيون؟" پاک شد

ماه استغفار و پوزش طلبيدن از درگاهت را به اميد ورود به شعبان‌المعظم از دست دادم

ماه رحمتت هم آمد و از ريزش معرفت و بخششت جا ماندم

واي بر من که به سادگي از احياي نيمه شعبان گذشتم

کدامين خستگي‌ها مرا از فيض روزه داري برترين‌هاي روزهاي شعبان واداشت


 


 




پناه بر خدا از شرّ نفسم

دل دل مي‌کنم از ميان شلوغي‌هاي قلبم نداي دعوتت را به جان خريدار باشم

خدايا بگذار بيايم تا بر من منت گذاري

بگذار در نسيم سحرت نفس بکشم

دلم مي‌خواهد توفيق غبار روبي دل را از دست ندهم

‌مي‌خواهم نزديک شوم آنقدر نزديک که در تو گم شوم، حل شوم

طنين "شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِيَ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ" به گوشم مي‌رسد



 


 


رمضان، سفري سرشار از برکت،

انگار بار گناهانم قدم را خم کرده و رويم را شرمسار

همه درها، راه‌ها باز است

سهم من از پایانش میوه‌های درختی است که در این فصل می‌کارم

فصل ميهماني تو، فصل رحمت، فصل امتحان، فصل زحمت، فرصت و خرماي افطار و سحر

معبودا مرا بپذير!

روزهای این ماه فرصتی برای نه گفتن به غیر توست و شبهایش فرصتی برای گفتگو و عشق بازی و عرض دلدادگی و ارادت به توست

مرا به باغ زيباي خودت راه بده و بگذار در لحظه لحظه‌هاي دعا قدم بزنم

در سحر که آغازين نقطه از رمضان و اولين لحظه و ثانيه از خودسازي و سجده بندگي است.

سحر کوتاه‌ترين نردبان طي راه فرش تا عرش است، پله‌هايي مملو از ذکر نماز و صلوات، لحظه ‌هاي ناب نزديکي به خدا و برترين ثانيه‌هاي استجابت دعا

ميخواهم براي گرفتن اين ماه تلاش کنم حتي اگر به آن هم دست نيابم حداقل بين ستارگان فرو مي‌روم.

"اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِمَا أَنْتَ فِيهِ مِنَ الشَّأْنِ وَ الْجَبَرُوتِ وَ أَسْأَلُكَ بِكُلِّ شَأْنٍ وَحْدَهُ وَ جَبَرُوتٍ وَحْدَهَا اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِمَا تُجِيبُنِي حِينَ أَسْأَلُكَ فَأَجِبْنِي يَا اللَّهُ"

"خدايا از تو درخواست مي‌‏كنم به حق‏ آنچه از جاه و جبروت كه در آنى و از تو مي‌خواهم به حق هر جاه به تنهايى و به حق هر جبروت به تنهايى،خدايا از تو درخواست مي‌‏كنم به حق آنچه اجابت مي‌كنى مرا به آن هنگامى كه از تو درخواست مي‌كنم پس مرا اجابت كن اى خدا."


 


 


سحر نبض عبادت در پيکره رمضان است

سکوت خلوت سحرهاي رمضان را دوست دارم، زمزمه مناجات سحر از کوچه‌هاي شهر به گوشم مي‌رسد

عاشقان دلتنگت در گوشه گوشه اين کره خاکي خلوت گزيده و با تو به درد و دل نشسته‌اند

تو صاحب خانه‌اي

ميزباني و ميهمان نواز

آغوش باز کن برايم تا در گدايي‌هاي سحر دلم را سبک‌بال کنم

مي‌خواهم از تو درخواست کنم به من توان روزه داري بدهي، توان کنار گذاشتن کينه، احترام به سالخوردگان، ‌ترحم به کودکان، حفظ چشم و زبان و گوشم از حرام، ‌توفيق سجده‌هاي طولاني، نماز، روزه، صلوات و تلاوت آيه‌هاي قرآنت...

بگذار بدانم، بفهمم، درک کنم از ازل تا ابد تو بودی و من به سوی تو خواهم آمد.

مرا به عنوان مسافر رمضان بپذیر!


 


 




"اَللّـهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضانَ الَّذي اَنْزَلْتَ فيهِ الْقُرْآنَ، وَافْتَرَضْتَ على عِبادِكَ فيهِ الصِّيامَ، صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَارْزُقْني حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرامِ في عامي هذا وَفي كُلِّ عام، وَاغْفِرْ لي تِلْكَ الذُّنُوبَ الْعِظامَ، فَاِنَّهُ لا يَغْفِرُها غَيْرُكَ يا رَحْمنُ يا عَلاّمُ. "

"خدايا اى پروردگار ماه رمضان كه در آن قرآن را فرستادى و بر بندگان روزه را در اين ماه واجب كردى درود فرست بر محمد و آل محمد و روزيم گردان حج خانه محترم خود كعبه را در اين سال و در هر سال و بيامرز برايم اين گناهان بزرگ را كه براستى نيامرزد آن‌ها را جز تو اى بخشاينده و اى بسيار دانا."

خدايا،

بگذار خودم را تهی کنم از غیر تو

گنجشک بی آب و دانه‌ای که پناهی ندارد

بگذار از چشمه کرامت زاده شده در نيمه رمضان بنوشم

در نیمه راه برکت خیز رمضان، دروازه‌هاي آسمان گشوده مي‌شود و رایحه شکوفه‌های یاس کوچه‌های مدینه را معطر مي‌کند

چه قدر به انتظار نشسته‌ام و به کرامت و مهرباني‌اش محتاجم

همان ماهي که رمضان تو را به دو نيم تقسيم مي‌کند و در خانه‌اش جز کرامت چيز ديگري مقيم نيست

اسوه حسن و کرامت،‌ زينت عرش الهي، اسوه پايداري و صلابت

چه قدر به دستگيري‌اش محتاجم

کريم اهل بيت(ع)، امام حسن مجتبي(ع)، کسي که جز ديگري لايق لفظ کرامت نيست

آرام بخش دل دردمند من، پناه مستمندان، دستگير محتاجان و پناه بي‌پناهان و نقطه اميد درماندگان

مي‌خواهم بر سر سفره کرامتش در اين ماه بنشينم



 


 


من تشنه‌ام

از عرش صداي "ربّنا" مي‌آيد

چشم‌هايم را که مي‌بندم، بوي خوش نان داغ سفره افطار را مي‌فهمم

عطر آش نذري همسايه و صداي ربّناي استاد، تمناي دلم را آشکارتر ساخته است تا من عاشقانه‌تر به ختم شميم عاشقي‌ام بپردازم.


 


 



واي که چه قدر تشنه و بي قرار زمزمه ربّنا در لحظه‌هاي ملکوتي غروب روزهاي ميهماني‌ات هستم

"رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً ۚ إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ"

بارالها دل‌هاي ما را به باطل ميل مده پس از آنکه به حق هدایت فرمودی و به ما از لطف خویش اجر کامل عطا فرما که همانا تویی بخشنده بی عوض و منت.

زیباترین عشق مرا بپذیر

به دست‌های خالی من لیاقت زمزه "اللّهُمَّ لَكَ صُمنا و عَلى رِزقِكَ أفطَرنا، فَتَقَبَّل مِنّا إنَّكَ أنتَ السَّمیعُ العَلیمُ" عنایت کن.

مگذار غفلت و حسرت سهم آدم شود

کینه و بغض و خشم و غرور و دروغ و حسد و طمع را از من دور کن تا با دلی صاف و پاک لایق روزی خوردن از سفره پر برکتت شوم.

شرمم ده از خودم و از خودت ....

مرا از سواری ربا و ریا به زمینم افکن

دلم را از شهوت و عشق دنیا خالی کن

دستهای آلوده‌ام را پاک کن تا پاک و مطهر به سفره‌ات دست درازی کنم

در عجبم از این ضیافت عظمی و محفل زیبا و بی همتا

بانگ رحمت را می‌شنوم

دعا می‌کنم و می‌خواهم که مرا از کاروان نیایش گران و نمازگزاران و سخاصفتان جدا نکنی و در پایان آه حسرت بر دل گره خورده‌ام به عشق بی‌کرانت قرار ندهی.

نیایش، نماز، قنوت، رکوع، سجود، افطار و سحرم بهانه‌ای است برای گوشه نگاهت.

دریغ مدار که نیازمندم ....
 

[ پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:رمضان,خدا,عبادت,قرآن,معبود,بنده,عاشقی,,

] [ 16:29 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

چشمه ها در جاری شدن و علف ها در سبز شدن معنی پیدا میکنند
کوه ها با قله ها و دریا ها با موج ها زندگی پیدا میکنند
و همه ی انسان ها با عشق …
پس بار خدایا بر من رحم کن
بر من که میدانم ناتوانم رحم کن
باشد که لباس فاخری بر تن نداشته باشم
باشد که حتی دست و پایی نداشته باشم
و حتی من نباشد …
اما نباشد لحظه ای که در قلبم”عشق” نباشد !

[ شنبه 15 تير 1392برچسب:خدایا,خدا,عشق,راز,نیاز,

] [ 22:37 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 خواجه عبداللّه انصاری

الهی چون در تو نگرم از جمله تاج دارانم و چون در خود نگرم از جمله خاکسارانم خاک بر باد کردم و بر تن خود بیداد کردم و شیطان را شاد
الهی در سر خمار تو دارم و در دل اسرار تو دارم و بر زبان اشعار تو
الهی اگر گویم ستایش و ثنای تو گویم و اگر جویم رضای تو جویم
الهی اگر طاعت بسی ندارم اندر دو جهان جز تو کسی ندارم .
الهی ظاهری داریم بس شوریده و باطنی داریم بخواب غفلت آلوده و دیده ای پر آب گاهی در آتش می سوزیم و گاهی در آب دیده غرق .

 

 


 

 

[ شنبه 15 تير 1392برچسب:الهی,خواجه,انصاری,مناجات,خدا,

] [ 10:22 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

[ جمعه 13 بهمن 1387برچسب:خدا,الله,

] [ 22:31 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

تشکر خدایا
       

 

 

 

همین الان همین لحظه

از خدا بابت همین نفسی که بهت هدیه داده تشکر

خدایا شکرت

حس خوبی بود ...نه؟


[ یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:خدا,شکر کردن,نفس, نعمت,

] [ 21:40 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 

من اى خدا، بنده توام كه او را به دعا امر فرمودى و او لبيك و سعديك گويان اظهار كرد
 
كه اينك منم، اى پروردگار بنده ‏اى كه در پيشگاهت به خاك ذلت و عبوديت افتاده.
 
منم آنكه خطاها بر پشتش بس سنگينى كرده است و منم آنكه عمرش در گناه فانى
 
شده است. و منم آنكه با نادانى تو را نافرمانى كرده در حالى كه تو شايسته نافرمانى
 او نبودى.
 
اكنون، اى خداى من، آيا در باره كسى كه به درگاهت دعا مى ‏كند ترحم خواهى كرد تا
 
بر دعا بيفزايم؟ و آيا آن را كه به درگاهت گريه كند مى ‏آمرزى تا بيشتر گريه كنم؟

[ سه شنبه 26 دی 1391برچسب:خدای من,خدا,مناجات ,ماهان,ماهانی,

] [ 9:25 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیره ی این دنیا
بانگ پر از نیاز مرا بشنو
آه "ای خدای قادر بی همتا

 

یکدم زگرد پیکر من بشکاف
بشکاف این حجاب سیاهی را
شاید درون سینه ی من بینی
این مایه ی گناه و تباهی را

دل نیست این دلی که به من دادی
در خون تپیده . آه . رهایش کن
یا خالی از هوا و هوس دارش
یا پایبند مهر و وفایش کن

تنها تو آگهی و تو میدانی
اسرار آن خطای نخستین را
تنها تو قادری که ببخشایی
بر روح من . صفای نخستین را

آه . ای خدا چگونه تو را گویم
کز جسم خویش خسته و بیزارم
هر شب بر آستان جلال تو
گویی امید جسم دگر دارم

از دیدگان روشن من بستان
شوق به سوی غیر دویدن را
لطفی کن ای خدا و بیاموزش
از برق چشم غیر رمیدن را

عشقی به من بده که مرا سازد
همچون فرشتگان بهشت تو
یاری به من بده که در او بینم
یک گوشه از صفای سرشت تو

یک شب ز لوح خاطر من بزدای
تصویر عشق و نقش فریبش را
خواهم به انتقام جفاکاری
در عشق تازه فتح رقیبش را

آه ای خدا که دست توانایت
بنیان نهاده عالم هستی را
بنمای روی و از من بستان
شوق گناه و نقش پرستی را

راضی مشو که بنده ناچیزی
عاصی شود به غیر تو روی آرد
راضی مشو که سیل سرشکش را
در پای جام باده فرو بارد

از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیاز مرا بشنو
آه.ای خدای قادر بی همتا

[ جمعه 1 دی 1391برچسب:خدا , معرفت, عشق , تقوا,

] [ 18:4 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]